دیشب خواب دیدم
شعر شدهام
و آقای ممیزی رویم خط کشیده!
در راهروهای ارشاد میدویدی و جیغ میکشیدی
صدایت زدم
برگشتی؛
داشتم ادای آقای ممیزی را در میآوردم:
«اینجا جیغ کشیدن ممنوع است!»
نگاهم کردی،
از همان نگاه های سرکش
که آقای ممیزی دوست نداشت.
از همانها که اگر نداشتی
رویم خط نمیکشیدند.
…
سکوت کردی و رفتی
من ماندم و یک خط ِ قرمز
و آقای ممیزی
که داشت به غزلیاتِ سعدی حشرهکش میزد…