۱
کاش به اندازه ی این شعرها
که فقط شعرند
کمی حواست به من بود
که فقط
شعر شده ام.
۲
راه دوریست از ابراهیم تا من
راهی میان دو سرما؛
از گلستان تا زمستان.
۳
مثل این وزن که کم می شود از من
آرام و سخت می آیی و
زود و آسان می روی.
۴
نه سیگار می کشم،
نه انتظار!
که درد هست،
فریاد هست،
و کش دار تر از همه
آه!
شاید وقتش رسیده از فعل های دیگر ِ فارسی هم کاری بکشیم.
باید چیزی گفت
پیش از آنکه ماشین نعش کش برسد.
جاکش ها دارند دنیا را به گند می کشند.
۵
اصلن همین شعر
که چیزی ندارد برای گفتن،
و در وصف چیزی برای نگفتن داشتن
سروده می خواست شده بوده باشد،
باز
تو از سر و رویش می بارد.
و دوستت داشتن را داد می زند.
شعر است دیگر
نمی تواند نگوید
نمی توانم نگوید
نمی تواند نگویم.
۶
هروقت دلتنگ ِ دلتنگیام شدی
نامم را
در آینه ی کوچک ِ جیبی ات
ها کن!
بگذار نامم گاهی نگاهت کند،
و کمی اشک بریزد.
۷
به مرگ ِ طبیعی
زنده ایم.
۸
دنیا به دو بخش تقسیم می شود:
تو و غم
۹
اصلن همین امشب…
آخر یک روز
همین امشب می میرم!
۱۰
حال امشب را از من
نه،
-من گیجم-
حال مرا از امشب بپرس.
۱۱
سالی که نکوست
از نگاهت پیداست.
۱۲
این شعرها، فروشیست!
به قیمت ِ من.
بیا بخر!
شاید بهانه ای شد و به چشم ِ خریدار نگاهم کردی.
پ.ن: همۀ این نوشته ها -که نمی دانم نامشان را باید شعر گذاشت یا چیز دیگر- به صورت پراکنده روی دیوار فیس بوکم متولد شده اند و بعضی ها را دست نخورده و بعضی را با کمی تغییر اینجا آورده ام.
جالب بودن.خصوصا ۶ و ۱۰ و ۱۲!۷ حرف دله!خوشم اومد مرسی!